بازگشت

برگشتم به وبلاگ قبلیم, دوست داشتم بازم با شمیم زندگی و عطر خوش ریحان در خدمتتون باشم 

منو اونجا دنبال کنید ممنون 

۱/۰۸ /۲۰۱۵ شما هرگز نمی دانید چقدر قوی هستید تا زمانیکه قوی بودن تنها انتخاب پیش روی شما باشد

 سلام سلام صد تا سلام به  روی ماه خوشگلتون 

چطورید آیا؟

اول بگم خجالت نمیکشید آخه چرا هیچ چی نمینویسید بابا این لاین و تلگرام نگه نمی دارن خاطرات رو براتون ها بیاین بنویسین حیف است 

البته یکی هم باید به خودم بگه اما باور کنید خیلی دلم می خواهد بنویسم اما روز های شلوغی را دارم که از خدامه حس و حال این روز ها را ثبت داشته باشم روزهایی که مجبور شدم دست تنها تمام کارهای مردونه را انجام بدم و دم نزنم تو دلم پر دلهره باشه اما امیدم به خدا باشه و قربون بزرگیش برم چه زیبا منو اروم اروم داره جلو میبره و یکی یکی دغدغه هام را از بین میبره تنهایی های این روز ها خیلی روز های قشنگین توی این روز ها فقط و فقط بیشتر و بیشتر به خود مهربونش نزدیک شدم و با تمام وجودم درک کردم که هیچکس و هیچ چیز دیگه ای نیست که انقدر بتونه آروم بخش وجود یک آدم باشه حیف روزهایی که تو زندگیم کمرنگ بود و حیف آینده که دیگه اینجور تنها شاید نباشم که بتونم تمام لحظه هام را غرق حضورش کنم 

بعد اون گردن درد لعنتی که منو از همه چیز عقب انداخت و خیلی اذیتم کرد به هر جون کندنی بود مقاله ۲ را تموم کردم و برای استاد جان فرستادم هنوز ولی جواب مقاله ۱ را بهم نداده و من خیلی استرس دارم هنوز آخه نتایج منو ندیدن که من نسبت بهشون مطمئن باشم خیلی لطفا دعام کنید باید انشاالله دوشنبه اگه بشه هم جفتشو پرینت کنم بعد یک سال تشریف ببرم پیش استاد ۲ بدم اون هم بخونه 

بعد تموم کردن مقاله به سرعت خودمو دعوت کردم یه فستیوال رقص , اوم سخت بود تنها رفتن وقتی می دیدی همه ماشاالله عشقولانه آمدن بعد من هم بلیت را آنلاین خریده بودم بغل و پشتم هیچکس نبود منم ته ردیف ها ها قشنگ تافته جدابافته بودم اما اونقدر لذت بردم و اونقدر احساس شعف کردم ازاینکه بلاخره بر ترس هام غلبه کرده ام و تونستم دست خودمو بگیرم ببرم جایی که دوست دارم روحمو حال بیارم,تازه همه کلی شیک و پیک کرده بودن و همینش هم بیشتر حال می داد انگار رفتم عروسی البته همه چینی بودند و تنها کسی که روسری سرش بود من بودم ها ها  ولی خیلی حس خوبی بود رقص شون هم عالی بود کلی کلاس رقص هم معرفی کردند که من واقعا افسوس خوردم از اینکه دیر کشفشون کردم انشاالله هر جا مستقر شدم اولین برنامه ام رقص خواهد بود اون هم از نوع بلی دنس یو هو 

دیگه بگم براتون ماشین را گذاشتیم برای فروش اما به نظر خیلی خیلی کار سختیه شوهر سما میگه خیلی سخت نیست و بهت قول می دم زود فروش بره اما من نگران هستم چون فقط یک ماه وقت دارم بفروشمش دیگه نمیخوام پول بیمه بدم چون هر کس هم جدید بخره باید از اول بیمه کنه هر چند عروس خانوم پری روز روشن نشدند ۳۰۰ تومان باتریشو عوض کردم بی ادب خرج بتراش رو 

دیگه بگم یه پروسه وحشتناک دیگه فرستادن این همه بارم بود که واقعا دست تنها نمیتونستم بیارمشون ایران و چه کنم چه کنم عظیمی داشتم که بلاخره با اینکه نمیارزه با کشتی دارم وسایلم را می فرستم دو ماه طول میکشه برسه که عیبی نداره فردا دارم میبرم نصفش را تحویل بدم چون همه تو ماشین جا نمیشه باید دو بار برم دیی 

دیگه وسایل چوبیم را هم یک نفر آمد همه را برد یعنی الان غیر یک کمد هیچ چیز چوبی تو خونه ما پیدا نمیشه اما انقدر تا رفتند آرامش گرفتم که نگید با اینکه خیلی اذیت شدم چون یارو قرار بود فقط بیاد ببینه بعد با کامیون و کارگر آمده بود بعد هم فقط قرار بود ست تختم را ببینه دیگه میز ناهار خوری میز تلویزون قفسه کتب ها میز تحریر تخت کمد هر چی بود را خرید و برد و من موندم و یک عالمه لباس رو زمین و کمد های خالی شده که دیگه کارتون کارتون برای خودم دسته بندی شون کردم اما حالا که کارتون ها را آماده فرستادن کردم دیگه خیلی راحت شدم هر چند باز هم اضافه بار دارم قطعا اما به هر حال خیلی بهتر شد فقط یک ماه بی جارو برقی میمونم که برای من وسواسی که هی جارو میکشم سخته یک کم ولی شکر خدا امیدوارم بتونم دو تا یخچال و ماشین لباس شویی و ماکروفر را هم یکی دو هفته دیگه بفروشم هر چند استاد جان نمیدونه من دارم میرم بفهمه میکشه منو دییییی 

راجع به سارا خیلی حرف دارم باید بعد براتون بگم انگشت به دهان می مونید از این زمانه کثیف وقیح 

دیگه واقعا به هیچ چیز حتا چشم هام اعتماد ندارم تو این دنیا لطفا شما هم بیشتر دقت کنید به اطراف تون 


آهن آهن اینها رو دیشب نوشته بودم اما بابام آمد رو چت و بعد هم اعصاب مبارکم بهم ریخت دیگه به پابلیش نرسید راستش دیشب یک نفر می خواست بیاد یخچال را ببینه اما دیر وقت بابام دعوام کرد که خوب البته حق هم دارن من فقط به فروش فکر میکنم و راحت شدن اما اونها مسایل دیگه را هم میبینن به خصوص تنها بودنم را, دیگه دیشب را کنسل کردم یارو امروز اما دید و پسندید و قراره دوشنبه بیان ببرنن  یو هو 

فردا صبح هم یکی قراره بیاد ماشین را ببینه امیدوارم با همین توافق کنیم راحت بشیم دیگه دوستم امروز آمد کمکم و کل بارها رو بردیم تحویل دادیم به باربری که انشاالله بفرستن ایران , نمیدونم چقدر کارم درست بود چون خیلی از چیزها خاطرات من بود خاطراتی که دلم نمی یومد دورشون بریزم و بعد بگم حیف هنوز هم کلی مونده که دیگه ببینم چی میشه خلاصه این از اخبار من فردا باید یخچال را خالی کنم و ببرم همه را تو یخچال کوچیکم بزارم و یه ذره دیگه چیز ها رو دور بریزم خلوت تر بشم فقط می تونم بگم شکر با اینکه هنوز همه چی زندگیم پا در هوا است و با اینکه هنوز تزم نوشته نشده با اینکه هنوز تکلیف درسم نا معلوم است اما همینکه دیگه دارم از اینجا میرم خیلی خوشحالم, 

نمیگم دوستش ندارم اینجا رو, نمیگم دل کندن آسون است اما انقدر بدی دیدم تو این کشور که متاسفانه بر خوبی ها غالب است مضافا که هیچ کجای دنیا آرامش کنار خانواده بودن را نداره آدم امیدوارم همیشه سایشون بالای سرم باشه

قول می دم موتورم را روشن کنم و زود زود بنویسم دیگه حالا که دغدغه ها دارن میرن یکی یکی ها ها البته می دونین من زود شروع کردم پروسه فروش را ولی عیبی نداره خیالم راحت تر میشه 

مواظب خودتون باشید 

بای تا های 

04072015و من به سادگی تصمیم گرفتم شاد باشم

 بعد یک هفته تحمل درد , شکستن و مچاله شدن سلام 

 کوتاه میگم چون هنوز درد دارم و نمیخوام به گردنم فشار بیارم مچ دستم هم درد گرفته امروز از بس این چند روز لب تاب را تو هوا گرفته بودم یه ذره سرم را گرم کنم واقعا سلامتی عزیز ترین هدیه خدا به ما هاست که قدرشو نمی دونیم و راحت از کنارش رد میشیم این هفته به معنای تمام بریدم درد اونقدر منو داغون کرد که من ترسو خودم خودم را بردم دکتر تا آمپول بزنم فکر می کردم آمپول خوبم میکنه که نکرد باورم نمیشد بعد ۸ ساعت درد باز برگشت و باز من موندم و دنیای تنهایی و ناتوانیم حتا تو کرم مالیدن , گردن و کتفم اونقدر درد داشت که حتا نمیتونستم کرم بمالم و این ناتوانی و اینکه ۳ روز عملا فقط به پشت خوابیده بودم اونقدر عاصیم کرده بود که هی کم میاوردم هی اشکم در میومد 

خدا نصیب کسی نکنه آدم اینقدر تنها بمونه حداقل آدم ایران باشه خانواده کنار آدم هستند خیلی فرق میکنه بگذریم هنوز درد دارم انگار هیچ چی قرار نیست خوبم کنه همه راه ها را امتحان کردم ماساژور خریدم چسب کرم داغ کننده انواع قرص ها همه چی بی اثر است حالا یا به قول دوستم مال هوای اینجاست طول میکشه این جناب ماهیچه محترم منو ول کنند یا عصبی است که دور از انتظار نیست این چند وقت خیلی حرص خوردم به هر حال که نرسیدم درس بخونم اصلا و ابدا 

از عصر یه دفعه یه نیرویی آمد تو وجودم دیدم اگه خودم خودم را خوب نکنم انگار دارم تو ۳۴ سالگی به اعماق سیاهچال پرت میشم آرایش کردم لباس خوشگل پوشیدم و حتا با تمام درد رفتم دور استخر قدم زدم همون جایی که خدای مهربون منو دید ناله هامو شنید یه حس خوبی دارم به اونجا با اینکه خدا تو قلب منه اما حس خوبی دارم به اونجا انقدر آرامش گرفتم که گونه هام رو خنده گیر کرده بود عطر گل ها منو مست کرد و باز هم یادم آورد که اگه تنهام مهربونی همه جا با منه که همیشه منتظره من صداش بزنم فقط و اون فقط به من آرامش بده نمیزارم درد منو مچاله کنه تو خودش دیگه بدتر از سرطان که نیست این همه برش غلبه کردند انقدر بی محلی بهش میکنم تا بره 

دیشب یعنی سما امده بود  پیشم بخوابه اخه شوهرش می رفت خونه دوستهاش تنها می موند شب 

دیگه لذتی نمیبرم , انگار دیگه این دوستی هم داره به اخرهاش میرسه نمیدونم جالب بود دیشب هی خواب میدیدم وب منو پیدا کرده منو میخونه ها ها 

دارم یاد میگیرم که حالم را به حال بقیه گره نزنم فقط همین 

اطلسی تو وبش یه خاطره از ۵ سال پیش را گذشته بود خیلی جالب بود اینکه ۵ نفر از دوست های وبلاگی را پیش بینی کنیم که ۵ سال آینده کجان و در چه حالین 

دستم یاری نمیکنه بیشتر بنویسم ولی اطلسی و بقیه می خوام دعوتتون کنم به اینکه یک بار دیگه این بازی رو بازی کنیم همه تو بازی هستین منم هر کس تو این پست نظر گذشت را تو پست بعدی پیش بینی میکنم تنبلی نکنین خیلی حال میده 

فعلا بای بای 

۲۹۰۶۲۰۱۵دنیا به تلاش پاسخ می دهد نه به بهانه های کودکانه

سلام خوبید؟

نمیدونم چرا من باید هی یه بلایی سرم بیاد دنیا می خواهد سر به سر من بزاره گویا بد رقمه گیر داده بهم 

شنبه که اونجوری بودم و با اون حال خراب و گیج به سختی عصرش نشستم سر درس و خوب هم پیش رفتم خوشحال و خندون بودم یکشنبه صبح با گردن درد از خواب بیدار شدم بد جور ها نمیدونم جهت تخت را عوض کردم اینجوری شدم یا مال درس خوندن بود که بدن عزیزم عادت نداره بهش 

به سختی تا عصر خودمو کشندم و درس خوندم . باز هم خوب بود موبایل ها خاموش و تمرکز سر جاش 

عصر که موبایلو روشن کردم دیدم یا خدا ۴۵۰ تا نوتیفیکشن از گروه بچه های مکه داشتم و همین جور اضافه می شد نشستم به خوندن و بعد هم یه ذره جیغ جیغ کردم سرشون که من میرم سر درسم کم حرف بزنین موبایلو خاموش کردم باز یعنی برم سر درسم . ساعت ۷ بود از صبح هی می خواستم جهت تخت را عوض کنم اما چون جنس خودمو میشناسم که فوری پشته هر کاری که دست بزنم درس تعطیل میشه هی به خودم گفته بودم شب وقتی همه کارها تموم شد عوض میکنم که  اشتباه کردم و کاری که نباید را کردم پشتش جارو بزن طی بزن و بعد هم برم دوش بگیرم خودش دو ساعت طول کشید امدم از حموم بیرون داغ بودم گردن درد محترم یادم رفت و نشستم به موبایل بازی بیست دقیقه .

بعد هم چون موهام فر است سشوار نمیشه زد خودش یواش یواش تا شب خشک شد فکر کنم نم داد موهام  از همون قبل خواب یه ذره حس درد باز آمد سراغم بالشت سفرم را گذاشتم زیر سرم که مثلا خوب باشه زیر سرم اما خدا نصیب هیچکس نکنه از صبح با چنان گردن دردی بلند شدم که اصلا نمیتونم گردنمو تکون بدم 

عین روبات شدم بدبختی دوست دانشگاهم هم می خواست دلمه بپزه برام چند بار گفته بود دیگه من گفته بودم دوشنبه میام یونی که زشت بود نرم با بدبختی رانندگی کردم هی خواستم برم یک کم کتابخونه درس بخونم اما هم صبح سارا زنگ زد دیر شد هم دیدم با این درد خیلی سخته فقط رفتم دلمه را گرفتم و آمدم که دوستم یادم آورد به چسب هایی که گرم نگه می داره واسه درد خوبه . رفتم سر راه گرفتم زدم اما هیچ فایده ای نداشته از ظهر تا حالا زدم.

 هیچی درس نخوندم و خیلی ناراحتم اما اصلا نمیشه بس که درد دارم حتا نشد کتاب متفرقه را هم بخونم خلاصه که داغونم 

این چند خط را هم دقیقا دو ساعت است دارم می نویسم گفتم فقط چند خط بنویسم امیدوارم فردا خوب شده باشم دیگه 

*** برای سارا دعا کنید اتفاق های خوبی در راه نیست 

بلاگفای بی ادب

هی امون از دست بلاگفا بی ادب

 وبلاگ منو حذف کرده بی ادب 

ممنون میشم اگه کسی وبلاگ آخر منو تو ریدرش داره  بگه ایمیل بدم برام بفرسته لطفا 

خیلی ناراحتم