04072015و من به سادگی تصمیم گرفتم شاد باشم

 بعد یک هفته تحمل درد , شکستن و مچاله شدن سلام 

 کوتاه میگم چون هنوز درد دارم و نمیخوام به گردنم فشار بیارم مچ دستم هم درد گرفته امروز از بس این چند روز لب تاب را تو هوا گرفته بودم یه ذره سرم را گرم کنم واقعا سلامتی عزیز ترین هدیه خدا به ما هاست که قدرشو نمی دونیم و راحت از کنارش رد میشیم این هفته به معنای تمام بریدم درد اونقدر منو داغون کرد که من ترسو خودم خودم را بردم دکتر تا آمپول بزنم فکر می کردم آمپول خوبم میکنه که نکرد باورم نمیشد بعد ۸ ساعت درد باز برگشت و باز من موندم و دنیای تنهایی و ناتوانیم حتا تو کرم مالیدن , گردن و کتفم اونقدر درد داشت که حتا نمیتونستم کرم بمالم و این ناتوانی و اینکه ۳ روز عملا فقط به پشت خوابیده بودم اونقدر عاصیم کرده بود که هی کم میاوردم هی اشکم در میومد 

خدا نصیب کسی نکنه آدم اینقدر تنها بمونه حداقل آدم ایران باشه خانواده کنار آدم هستند خیلی فرق میکنه بگذریم هنوز درد دارم انگار هیچ چی قرار نیست خوبم کنه همه راه ها را امتحان کردم ماساژور خریدم چسب کرم داغ کننده انواع قرص ها همه چی بی اثر است حالا یا به قول دوستم مال هوای اینجاست طول میکشه این جناب ماهیچه محترم منو ول کنند یا عصبی است که دور از انتظار نیست این چند وقت خیلی حرص خوردم به هر حال که نرسیدم درس بخونم اصلا و ابدا 

از عصر یه دفعه یه نیرویی آمد تو وجودم دیدم اگه خودم خودم را خوب نکنم انگار دارم تو ۳۴ سالگی به اعماق سیاهچال پرت میشم آرایش کردم لباس خوشگل پوشیدم و حتا با تمام درد رفتم دور استخر قدم زدم همون جایی که خدای مهربون منو دید ناله هامو شنید یه حس خوبی دارم به اونجا با اینکه خدا تو قلب منه اما حس خوبی دارم به اونجا انقدر آرامش گرفتم که گونه هام رو خنده گیر کرده بود عطر گل ها منو مست کرد و باز هم یادم آورد که اگه تنهام مهربونی همه جا با منه که همیشه منتظره من صداش بزنم فقط و اون فقط به من آرامش بده نمیزارم درد منو مچاله کنه تو خودش دیگه بدتر از سرطان که نیست این همه برش غلبه کردند انقدر بی محلی بهش میکنم تا بره 

دیشب یعنی سما امده بود  پیشم بخوابه اخه شوهرش می رفت خونه دوستهاش تنها می موند شب 

دیگه لذتی نمیبرم , انگار دیگه این دوستی هم داره به اخرهاش میرسه نمیدونم جالب بود دیشب هی خواب میدیدم وب منو پیدا کرده منو میخونه ها ها 

دارم یاد میگیرم که حالم را به حال بقیه گره نزنم فقط همین 

اطلسی تو وبش یه خاطره از ۵ سال پیش را گذشته بود خیلی جالب بود اینکه ۵ نفر از دوست های وبلاگی را پیش بینی کنیم که ۵ سال آینده کجان و در چه حالین 

دستم یاری نمیکنه بیشتر بنویسم ولی اطلسی و بقیه می خوام دعوتتون کنم به اینکه یک بار دیگه این بازی رو بازی کنیم همه تو بازی هستین منم هر کس تو این پست نظر گذشت را تو پست بعدی پیش بینی میکنم تنبلی نکنین خیلی حال میده 

فعلا بای بای 

نظرات 5 + ارسال نظر
ارکیده یکشنبه 21 تیر 1394 ساعت 06:43

دخی جون امیدوارم که تا حالا دیگه خوب خوب شده باشی.دقیقا میدونم چی میگی وقتی سلامتیم قدرشو نمیدونیم کوچکترین درد و ناراحتی باعث میشه بفهمیم که چه نعمت بزرگیه این سلامتی.راستی دوست جون کلسیم میخوری آیا؟

بعد سه هفته الان خوبم خدا را شکر
میخورم اما نه خیلی مرتب

مرضیه جمعه 19 تیر 1394 ساعت 15:01 http://zdki3.mihanblog.com

سلام امیدوارم خوب بشی به وب من هم بیا

ممنون عزیزم

اطلسی دوشنبه 15 تیر 1394 ساعت 07:47

چه کار سختیییییییییییی
والا همه پیش بینی های من برعکس بود جز خودم:))

کمند یکشنبه 14 تیر 1394 ساعت 12:00

پس تو این مدت سما وسارا و...کجا بودن؟؟!!یعنی نیومدن یه کم کمک حالت باسن یا اقلا حالتو بپرسن؟
اینجاس که میگن کس نخارد پشت من جزناخن انگشت من ولی خوشحالم که خودت تونستی خودتو خوب کنی،آفرین
منم خیلی دلم میخواد یاد بگیرم خودم با خودم خوش باشم وخوشیم به کسی وابسته نباشم
بازی با نمکیه من بهم چسبید اون پست اطلسی

هیییی دست نزار رو دلمفقط سارا هی زنگ میزد
واقعا همینه هیچکس دلش برای ادم نمیسوزه ادم باید فقط دلش برای خودش بسوزه و بس

محمد یکشنبه 14 تیر 1394 ساعت 09:57 http://manotonet.blogsky.com

سلام وبتون عالیه لطف کنید به منم سر بزنید ممنون www.manotonet.blogsky.com

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.