نغمه باران سرد

بعد چندین سال دعوا با خونواده و کلی عاشقی شدم زن همسرسابق

همکلاسی دانشگاه بودیم, زبون گرمی داشت و من یه دختر ساده که عاشق عاشقی بود 

ده سال تو عاشقیم به زور خودمو نگه داشتم و هر کاری که بود و نبود را انجام دادم 

تا کسی نگه بفرما چقدر گفتیم این ازدواج اشتباه است 

اما آخرش کم آوردم به آخر خط رسوندم 

شاید از اول به درد هم نمیخوردیم

اینو جفتمون فهمیده بودیم سخت به دستم آورد اما راحت منو باخت 

الان میگم پشیمونم 

پشیمونم از عاشقی 

بیزارم از عشق بیمارم از عشق

من عاشق تنهایی و این خلوت تنهایی خویشم

از من گذشته دیوونه بازی

دلبسته ی میخونه و این حالت شب های خویشم

جز غم ندیدم در سراب زندگانی

نقش فریبی بوده آن شور جوانی

کو آن بهار و قصه های عاشقانه

من از بهار خود ندیدم جز خزانی

من نغمه ی باران سردم تصویری از فریاد دردم

وامانده ای در غربت تاریکی فردای خویشم

درمانده ای با این دل دیوونه ی شیدای خویشم