۳۱۰۵۱۵ نگران فردا نباش چون خدا زودتر تو اونجا است

سلام احوال خوشگل ها چطوره آیا؟

امیدوارم همگی خوب و خوش باشید منم خدا را شکر الان توپ توپم با یه دوست خیلی خیلی گل چت می کردم که همیشه و همیشه کلی به من محبت داره, از محبت هاش هر چی بگم کمه دیگه شما ببینین در چه حده که این دختر ازیک شهر دیگه برای من با پست محبت و مهربونی میفرسته نمیخواستم عکس بزارم تو این وبلاگ دیگه و کلا راحت تره تو اینستا عکس گذاشتن که هر روز هم عکس می گذارم انشالله توش ولی این فرق داره 

فکر کنین از مکه بیای و همچین چیزی برسه دستت 


اگه بدونین چقدر ذوق زده شدم انگار دنیا را بهم داده بودن تازه کلی باهاشون جلو همه پز هم دادم که ببینند چه دوست هایی دارم من 

ممنون دوستم واقعا 

 حالا هم که باهاش کلی حرف زدم از قدیم و بچگی . روحمون حال آمد و نیشمان باز شد 

دیروز دیدم چه کاریه برم از مغازه پایین خونه چهار تا سیب زمینی بخرم گفتم میپوشم میرم عکس هامو بدم برام بزنن که برای تمدید ویزا میخوام آمده باشه نخوام امروز برم میدولی 

ریختم رو فلش و رفتم , جا پارک نبود مجبور شدم بزارم تو مغازه ای که میخواستم سیب بخرم ماشینو حالا منم با چه قیافه ای رفته بودم ها 

شلوار و لباس خونه روی بلوزم یه ژاکت دم دستی و شالی که اصلا بهش نمیومد 

رفتم بدم پرینت کنه گفتم چه کاریه شاید قبول نکنن گفتم ولش کن میرم همون بغل عکس میگیرم یکباره ها ها چه عکسی شد یک خط تو چشمم نداشتم لباس هام هم که شنبه یک شنبه امیدوارم این عکس را نزنن رو پاسم که دیگه ناجور میشه 

بعدش هم که برگشتم خونه دیگه دیدم حال برنج درست کردن ندارم گفتم یه نودل بخورم که این همه نودلم هم تموم بشه اما چشمتون روز بد نبینه نودله اصلا خوشمزه نبود منم یک راست ریختمش دور 

کلی سوپ و نودل اینها دارم که باید بخورمشون 

دیگه یک کم با مامان و بابام چت کردم و با دوست های مکه دل دادیم قلوه گرفتیم و انقدر خسته بودم که ۱۰ شب رفتم تو جام, خوابم نبرد اما خوب بود به خودم هم قول دادم که امروز برم دانشگاه 

هیی صبح ۷ بیدار شدم, خوشحالم که لااقل بیدار میشم ها اما تا بیام از تو تختخواب دل بکنم یه ذره سخته .میشه ۹ 

دیگه تا صبحانه درست کنم بخورم ۱۰:۳۰ هی گفتم برم برم دو ساعت هم دو ساعت است اما دیدم این همه راه برم ۳:۳۰ هم  باید برگردم گفتم آهای دختر خر امروزو می زارم این کتاب هاتو بخونی از اون طرف به خودتم حسابی برسی که دیگه هیچ کاری نداشته باشی و از فردا اول ماه است بری که رفتی انشاالله 

دیگه در این راستا کلی به موهام رسیدم تقویتی زدم ماسک گذاشتم رو صورتم و چشم هامو بستم مثلا من خیلی ریلکس هستم ها ها 

خیلی خوب بود اتفاقا  این ماسک و با یه عالمه خرید دیگه هفته اولی که رسیدم مالزی رفتم از نمایشگاه خریدم 

یه اعتراف بکنم واسه رسیدن به این نمایشگاه برگشتم حیف بود نرم کلی خرید کردم و کلی بیچاره کردم خودمو 

خلاصه اینجوری بعد هم پا شدم برنج پختم سوسیس بندری پختم جاتون خالی که برای طول هفته همه چی آماده باشه من فقط درس بخونم انشاالله 

مارمولک بدبخت هم که تو جارو است دلم براش می سوزه اما چیکار کنم می ترسم 

عصر هم پا شدم در راستای ریلکس بازی کتابمو برداشتم رفتم در استخر بخونم که نشد اول آبجی و بعد هم یه دوست هام آمد رو خط و مجبور شدم بیام بالا اینترنت قوی تر است خوب نشد کتابمو بخونم 

الان هم که بابا اینها آمدن رو چت و یک ساعتی وقفه افتاد 

خلاصه همین ها دیگه من میرم بخوابم چون فردا صبح زود باید برم دنبال کارها تغذیه هام رو هم آماده گذاشتم برای فردا دییییی 

شبتون بخیر بوس 

نظرات 1 + ارسال نظر
کمند دوشنبه 11 خرداد 1394 ساعت 07:24

عزیزممم چه بامزه دستش درد نکنه دوست جونت
ببینم امروز رفتی سراغ درسات یا بازم یه بهونه ای جور کردی
واییی ببین اون جارو رو بده ببرن بیرون خالیش کنن،نمیترسی بیاد بیرون ازتوش؟؟

اره خیلی بامزه بودند و خوشمزه
نه رفتم بخدا
دزش دستمال لوله کردم که نتونه بیاد بیرون دوستم می گفت بیارش یونی بدم شوهرم خالی کنه ولی می ترسم بزارمش تو ماشین یا حرکتش بدم چند روز دیگه صبر میکنم ببینم چی میشه

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.